آغاز دوبارۀ برخی از ما مطلوب و دلخواهمان است و برخی دیگر در موقعیتهایی تحمیلی قرار داریم-اما حتی همۀ آنهایی که خود را در چارچوبی تحمیلی میبینند، میتوانند از مقداری شهامت و آسودگی برخوردار شوند. شما این دو ویژگی را با کتاب کتابی کوچک برای آغازی دوباره مجموعهای از بخشهای تکاندهنده با موضوع آغاز دوباره-مییابید.
فقط تعدادی از نویسندگانِ متقاعدکننده و متفکرانِ دقیق این دو بخش را باهم ترکیب کردهاند: مارتا بِک، کسی که به ما میآموزد بهآغوشکشیدن شکستها ممکن است منجر به موفقیتهای بزرگ شود؛ کِلی کوریگِن، که برایمان مینویسد پذیرفتن چیزهایی که نمیتوانیم کنترل کنیم، رهایی و خرسندی ما را به ارمغان میآورد؛ و جونو دیاس، که به ما اطمینان میدهد اصرار بر پیشروی، حتی زمانی که غیرممکن بهنظر میرسد، همان راهی است که ما را به مقصود میرساند. با داستانهای محرک، بینشهای عملی و روایتهای فراموشنشدنی، کتابی کوچک برای آغازی دوباره یک نقشۀ راه حیاتی برای آنهایی است که رهایی یافتهاند، در حال اوجگرفتن هستند و راه پیشِ رویشان را ساختهاند.
در قسمتی از کتاب کتابی کوچک برای آغازی دوباره میخوانیم :
«باید چیزهای زیاد دیگری را نیز در زندگیام تغییر دهم اما نمیدانم از کجا آغاز کنم. من به تغییر جسمی، روحی، عضلانی و مولکولی نیاز دارم؛ به ثبات نیاز دارم؛ به دکمۀ تنظیم دوباره. من از همسرم جدا شده ام، بدهیهای زیادی دارم و حدود چهل کیلو اضافه وزن دارم. خوابم نمیبرد. هیچ عشقی در زندگیام ندارم. قرصهای بوپروپیون و سیتالوپرام در شیشه های زرد کوچکشان پیوسته اطرافم میپلکند. اما اوضاع کارم چطور است؟ همچون جادهای تاریک و بیرون از اختیار مرا اینسو و آنسو پرت میکند. لحظهای به بردن جایزۀ بهترین نویسندۀ مجله مفتخر میشوم و زمانی دیگر مقالهنویسی مجله را به عهده میگیرم، پس از مدتی آن را از دست میدهم و به خانه نزد مادرم در میسیسیپی بازمیگردم.
چاودری، قهرمان سابق یوگای هندی، میگوید: «شصت روز این حرکات یوگا را انجام بده، پس از آن خواهی دید جسم و ذهن و زندگیات تغییر میکند.»
«مربی از من میخواهد بهشکل ساندویچ گوشتی ژاپنی درآیم. من میایستم و صورتم را روی ساق پایم قرار میدهم و سینهام را روی رانها، در حالتی کاملاً عمودی، و بهاینترتیب من ساندویچ هستم. باید بگویم بیشتر به لولهای ژلهای مشابهت دارم. شکم گندهام اجازه نمیدهد پیشانیام به زانویم نزدیک شود و هنگامیکه میکوشم خود را در حالت همان ساندویچ نگه دارم، درحالیکه برای بدنم وضعیتی ناآشناست و آن را نمیپذیرد، پاهایم میلرزند. همۀ افراد دیگر داخل کلاس با بدنهایی برنزه و آماده، تقریباً برهنه هستند و پوستشان برق میزند. ما در سالن ورزشی یوگای بکرام هستیم که برای افزایش انعطاف بدن، دمای آن روی صدوپنج درجۀ فارنهایت با چهل درصد رطوبت تنظیم شده است. آقایان فقط شرت پوشیدهاند و خانمها لباسهای ورزشی چسبان و کوتاه بر تن دارند. اما من که ترجیح میدهم بهجای نمایان کردن گوشتهای شلوول بدنم، در زیلوی خیس از عرق غلت بزنم، شلواری بلند و عرقگیر و تیشرتی ورزشی پوشیدهام. همچون قاتلی که در حال فرار است نفسنفس میزنم و تازه در حرکت شمارۀ یک هستیم. حرکت شمارۀ یک از کلاس یک در روز یکم.»
شما میتوانید کتابهای دیگر از نویسندگان مجلۀ اپرا را از اینجا ببینید.
نسخۀ الکترونیکی :
شما میتوانید نسخۀ الکترونیکی کتاب را از اینجا خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.