داستان کتاب مهمان ناخوانده در یک آخر هفتۀ رؤیایی در یک اقامتگاه زمستانیست که قرار است تبدیل به رؤیایی بهیادماندنی شود.
اما زمانی که توفان بهسراغ مهمانان میآید،
دیگر هیچکس در امان نیست.
مهمانان به امید رهایی از دغدغههای زندگی شهری، راهیِ آنجا میشوند
اما زمانیکه توفانی سهمگین درگرفته و برق قطع میشود، راه ارتباطی آنها بهطور کامل با دنیای خارج از بین میرود.
مهمانان سعی میکنند تا بهترین استفاده را از زمان خود ببرند، تا اینکه جسد یکی از آنها پیدا میشود.
همهچیز مثل یک اتفاق ساده است،
تا اینکه دومین جسد هم پیدا میشود.
کسی در حال شکار مهمانان اقامتگاه است و بهنظر نمیرسد برای هیچکدامشان راه فراری باشد…
نظرات دربارۀ کتاب مهمان ناخوانده :
- تریلری بینظیر با فضایی تاریک برای طرفداران آگاتا کریستی. (گود هاوسکیپینگ)
- شاری لاپنا آخر داستان خود را طوری رقم زده است که حتی تحسین آگاتا کریستی را هم بهدنبال خواهد داشت. ( یو.اس.ای. تودی)
- تریلری جدید که شما را تا آخرین صفحات بهدنبال خود خواهد کشید. محال است از طرفداران آگاتا کریستی باشید و از خواندن صفحه به صفحۀ این کتاب لذت نبرید. (باسِل)
در قسمتی از کتاب میخوانیم :
«لارن با علاقه به مهمانها نگاه میکرد. همیشه درباره مردم کنجکاو است و آنها را زیر ذرهبین میگذارد. میخواهد بداند آنها به چه چیزی فکر میکنند. رفتارهای آنها را مطالعه میکرد. برای مثال، چرا رایلی در کنار گوین و دیوید آنقدر عصبی و کلافه است؟ چنان سالن را زیر نظر دارد انگار کسی میخواهد
غذایش را بدزدد. ایان از زیر میز پایش را به او زد و با نوک انگشتش پای او را لمس کرد. پرسید: «شیطون شدی ؟» به مردی که روبه رویش نشسته توجه کرد. مرد بامزهای ست. اما بیورلی نمیتواند تنها به یک موضوع فکر کند. خوشبختانه ایان هم مانند خود بیورلی به بقیه علاقهمند است و آنها را تماشا میکند. لارن با صدای آرامی پرسید: «به نظرت چرا رایلی این جوریه؟» ایان آرام زمزمه کرد: «نمیدونم. انگار از بیمارستان روانیها یا یه چیزی شبیه به این فرار کرده.»
دربارۀ نویسندۀ کتاب میتوانید از اینجا مطالعه کنید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.