کتاب عشقی پس از باران نوشته سپیدۀ اطمینان است که از جدیدترین رمانهای فارسی نشر البرز است.
قسمتهایی از کتاب عشقی پس از باران :
«میخواهم اعتراف کنم. من امروز یه نفر رو کشتم. باید اعتراف کنم که اصلاً حس خوبی نداره.
وقتی میبینی که یه انسان زیر پاهات افتاده و داره جون میده. بوی خون مشام آدمو پر میکنه و دیدن قیافۀ نفرتانگیزش که غرق خون شده، در اون لحظه، فقط حس نفرتت رو بیشتر میکنه، نه ترحمت رو.
به نظرت اونی که درحال جون دادنه، اون… چه حسی ممکنه داشته باشه؟
وقتی که تو اعماق وجودش میفهمه که الان داره به سزای کارهای زشتش میرسه؟
از جون دادنش لذت میبره و به فکرش میرسه که داره تقاص کارهاشو میده؟»
« سومی، عزیز چاقوکش بود (اسمش عزیزه بود، اما انگار به عزیز معروف بود). چهارمین نفر، همون زن درشت اندامی بود که به من نگاه می کرد. اسمش فاطی یه چشم بود. این طور که میگفتن، از جرمش خبر نداشتن. اما اونقدر جذبه داشت که تا به حال هم کسی جرئت نکرده بود تا ازش جرمشو بپرسه. فقط میدونستن که در بچگی چشم راستشو از دست داده و از همون وقت به فاطی به چشم معروف شده بود.
پری رقاصه از من پرسید: «خب، نسرین خانوم… نگفتی جرمت چیه؟ نکنه که توام، با این همه خوشگلی، مثل مایی؟»
با یادآوری روزهای گذشته، اخمام درهم رفت. سر به زیر انداختم و گفتم: «قتل عمد.»
پری با ناباوری گفت: «اصلا بهت نمی خوره قاتل باشی… تو که خیلی ملوسی، چه جوری کشتیش؟ اصلا بگو ببینم، کیو کشتی؟»
از یادآوری خاطره هام آهی کشیدم و گفتم: «شوهرمو»
سکوتشون نشونه تعجبشون بود. از نظر خودم، نیازی نبود که بیشتر از این دو کلمه بهشون توضیح بدم. به هیچ کس مربوط نیست که سعید چه غلطی کرده، مهم اینه که تاوانشو داده. زهرخندی بر لبام نقش بست و از ذهنم گذشت، البته همه مون تاوانشو دادیم!»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.