اخلاقیات میکرو، اعتقادات نانو
اخلاقیات میکرو، اعتقادات نانو
خیلی سال پیش،وقتی برای اولین بار دستگاه ویدیو خریده بودیم، توی فامیل،کسی همچین چیزی نداشتو این اسباب فخرفروشی ما به بچه های فامیل بود…
لذت دیدن فیلمای هندی و اغراقی که توی اونا هست رو اولین بار با نوارای وی اچ اس تجربه کردم. اون دستگاه، کنار تلویزیون چهارده اینچ رنگی که توی هرخونه ای پیدا نمیشد،بخش بزرگی از بچگیای منو برام یادآوری میکنه.
*
اولین بار که بابام گوشی تلفن همراه خرید خیلی ذوق زده بودم،حس عجیب و هیجان انگیز داشتن یه ناشناخته که قراره دربارهش کنجکاوی کنم همیشه خوشایند بوده برام،یادمه یه گوشی سامسونگ آبی رنگ بود اندازه ی یه پاره آجر،سنگین با صدای زنگی که هیچوقت ریتمش فراموشم نمیشه،اولین تماسو عمو با بابام گرفت و وقتی بعد از کلی قطع و وصل،مکالمه تموم شد همه نگاههای رضایتبخش تحویل همدیگه میدادن …
*
سال اول دبیرستان که بودم با دوست صمیمیم میرفتیم توی سایت مدرسه و عکس رپرای تازه کار که روی فلاپی انداخته بود رو نگاه میکردیم و ساعت ها راجع بشون حرف میزدیم،هر چقدر حجم فلاپی ها کم بود، استفاده از اون ساختۀ تکنولوژیکی، برای همۀ ما یه چیز بدیهی بود و کارمونو راه میانداخت
***
از همه ی چیزایی که گفتم اقلا ۱۵ سال میگذره،الان ابعاد همه ی وسایل الکترونیکی تغییر کرده،از کارتهای حافظه بگیر تا گوشیهای تلفن همراه و تلویزیونها،دیگه خبری از نوارای وی اچ اس قطور نیست و کار با یه فلش که تو جیب پول خرد شلوار جین،جا میشه راه میافته…
پنج سال پیش که گوشی جدید خریدم،فروشنده بهم گفت باید سیمکارتت میکرو باشه، این شد که طول و عرض سیمکارت کم شد تا بتونم ازش استفاده کنم،پارسال که گوشیمو عوض کردم سیمکارتمو نانو کردم، شاید بعدترها دیگه به وجود جسمی به اسم سیمکارت نیاز نباشه و فقط نیت میکنیم که چه شمارهای باید داشته باشیم…
این کوچیک شدنا،تو جیب جا شدنا اقتضای پیشرفت تکنولوژی و رو به جلو رفتنمونه،
ما آدمای عصر میکرو و نانوئیم.
ولی خدا نکنه اخلاقیات میکرو، اعتقادات نانو …
نویسنده : ساناز بیرانوند