Search
Generic filters

سبد خرید

کتاب همه ما مثل هم هستیم

نویسنده : لیلی بخشیدسته: ,
موجودی: موجود نیست

۲۵,۰۰۰ تومان

کتاب همه ما مثل هم هستیم از زبان سه راوی روایت می­شود: مینو، آزاده و یلدا

یاسمن خلیلی­ فرد از سایت ایبنا در مورد کتاب نوشته : «رابطه­ ی میان شخصیت ­های داستان منسجم و رئالیستی است. داستان، چیزی ورای آنچه در واقعیت زندگی هر انسانی ممکن است اتفاق بیفتد نیست و همین امر ملموسش کرده است. »

شابک: 9789644429552

تعداد صفحه: 288

در انبار موجود نمی باشد

مقایسه
شناسه محصول: 1636

دربارۀ کتاب :

در سایت خبرگزاری کتاب ایران در مورد کتاب همه ما مثل هم هستیم آورده :

« اگر بخواهیم از چارچوب بیرونی اثر به آن وارد شویم باید گفت رمان، ساختار خوبی دارد. زیربنای آن محکم است و در پس نگارش­اش اندیشه ­ایست که به آن عمق می­بخشد. ریتم و کشش آن خوب است. زندگیِ هر سه شخصیت اصلی­ اش به نحوی به هم گره خورده و داستانگوست؛ ویژگی­ ای که این روزها بسیاری از داستان­ ها فاقد آن هستند. »

مقاله کامل را از اینجا بخوانید.

در قسمتی از کتاب همه ما مثل هم هستیم می‌خوانیم :

«می‌خندم اما ته دلم تیر می‌کشد.

یاد همه آدم‌هایى می‌افتم که می‌توانستم کنارشان ما بشوم، اما…

همه آدم‌هایی که به درد هم می‌خوردیم و می‌توانستیم درد تنهایی این راه دراز عمر را برای هم درمان کنیم، اما…

همه آدم‌هایی که با دیدنشان ترس توی دلم می‌افتاد که مبادا آدم زندگی من نباشند و با سهم خودم اشتباهی بگیرمشان و ناگهان از هم می‌پاشیدم

از تصور اینکه کسی نفس‌به‌نفس من زندگی کند.

از تصور پیوند با کسی که تا دیروز نمی‌شناختمش، ترس برم می‌داشت و همه این سال‌ها فرار مى کردم … »

 

«سرم را از روی میز بلند می‌کنم و قطره اشک کوچکی را که از سرِکلافگی گوشه چشمم جمع شده‌است پاک می‌کنم.

«بفرمایید مامان!» مادر با لبخندی کمرنگ در چشم‌هایش، مثل همیشه آرام و پر از یقین، با بشقابی میوه پوست‌گرفته، داخل می‌شود.

همراه مادر، عطر پرتقال‌های آبدار فضای اتاق را پر می‌کند، همه اتاق، جز آن گوشه ذهن من که یلدا سکوت کرده است.

انگار مادرم عجز و ناتوانی را در چشم‌هایم خوانده که اخمی ساختگی روی چهره‌اش می‌نشاند و با سری کج نزدیکم می‌شود.

بشقاب میوه را کنار دستم روی میز تحریر سفیدم می‌گذارد؛ دستش را زیر چانه‌ام می‌گیرد و سرم را بلند می‌کند و نگاهم می‌کند.

«چی شده نویسنده کوچولوی مامان؟»

نگاهم را از پرتقال‌ها می‌گیرم و به چشم‌های مادر می‌وزم: «مامان…» دیگر توان مهار اشک‌هایم را ندارم.

سرم را روی سینه مادر می‌گذارم و اشک‌هایم جاری می‌شود؛ چند قطره اشک کوچک لوس.

همان‌هایی که هر وقت نباید بیاید، می‌آید و نشانم می‌دهد که چقدر ضعیفم؛

چقدر از آنچه دلم می‌خواهد باشم کمتر هستم! اما مثل همیشه بوی مادر آرامم می‌کند.

خودم را جمع‌وجور و اشک‌هایم را پاک می‌کنم.»

نسخۀ الکترونیکی :

شما می‌توانید نسخۀ الکترونیکی کتاب را از اینجا خریداری کنید.

نوع جلد

قطع

زبان

نوبت چاپ

ناشر

پرسش و پاسخ از مشتریان

There are no questions yet. Be the first to ask a question about this product.

Send me a notification for each new answer.
در حال بارگذاری ...